.
سلام به وبلاگ ما خوش آمدید

پنج صفت خوب را از مداد بياموزيم
جمعه 90/10/30
صفت اول:
مي توانيم کارهاي بزرگ کنيم، اما هرگز نبايد فراموش کنيم که دستي وجود دارد که هر حرکت ما را هدايت مي کند. اسم اين دست خداست، او هميشه بايد ما را در مسير اراده اش حرکت دهد.
صفت دوم:
بايد گاهي از آنچه مي نويسيم دست بکشيم و از مداد تراش استفاده کنيم. اين باعث مي شود مداد کمي رنج بکشد اما آخر کار، نوکش تيز تر مي شود (و اثري که از خود به جا مي گذارد ظريف تر و باريک تر) پس بدانيم که بايد رنج هايي را تحمل کنيم، چرا که اين رنج باعث مي شود انسان بهتري شويم.
صفت سوم:
مداد هميشه اجازه مي دهد براي پاک کردن يک اشتباه، از پاک کن استفاده کنيم. بدانيم که تصحيح يک کار خطا، کار بدي نيست، در واقع براي اينکه خودمان را در مسير درست نگهداريم، مهم است.
صفت چهارم:
چوب يا شکل خارجي مداد مهم نيست، زغالي اهميت دارد که داخل چوب است… پس هميشه مراقب باشيم كه درونمان چه خبر است.
صفت پنجم:
هميشه اثري از خود به جا مي گذارد. پس بدانيم هر کار در زندگيمان مي کنيم، ردي به جا مي گذارد و سعي کنيم نسبت به هر کار مي کنيم، هشيار باشيم وبدانيم چه مي کنيم.

طلبه و دختر جوان
چهارشنبه 90/10/28
نيمه شب طلبه جوانی به نام محمد باقردر اتاق خود در حوزه علمیه مشغول مطالعه بود به ناگاه دختری وارد اتاق
او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که ساکت باش.
دختر گفت : شام چه داری ؟؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر در گوشه ای از اتاق نشست و
محمد به مطالعه خود ادامه داد.
از آن طرف چون این دختر شاهزاده بود و بخاطر اختلاف با زنان دیگر از حرمسرا خارج شده بود لذا شاه دستور
داده بود تا افرادش شهر را بگردند ولی هر چه گشتند پیدایش نکردند .
صبح که دختر از اتاق خارج شد ماموران شاهزاده خانم را همراه محمد باقر به نزد شاه بردند شاه عصبانی پرسید
چرا شب به ما اطلاع ندادی و ….
محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد شاه دستور داد که
تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه ؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر
نفست مقاومت نمائی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و … لذا
علت را پرسید طلبه گفت : هنگامی که آن دختر وارد حجله من شد با خودنمایی وافسونگریهای پی در پی
خود می کوشید تا توجه مرا به سوی خویش معطوف سازد. نفس اماره نیز مرا مدام وسوسه می نمود اما هر بار
که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان خود را بر روی شعله سوزان شمع می گذاشتم تا طعم آتش جهنم را
بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه
راست منحرف کند و ایمان و شخصیتم را بسوزاند.
شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و
به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می
دارند. از مهمترین شاگردان وی می توان به ملا صدار اشاره نمود .
نفس اماره یکی از عواملی است که انسان را به ارتکاب گناه وسوسه می کند .
قران کریم می فرماید : نفس اماره به سوی بدیها امر می کند مگر در مواردی که پروردگار رحم کند ( سوره
یوسف آیه 53) انسانهایی که در چنین مواردی به خدا پناه می برند خداوند متعال آنها را از گزند نفس اماره حفظ
می کند و به جایگاه ارزشمندی می رساند .

تقسيم بندي انسانها از ديدگاه دكتر شريعتی
چهارشنبه 90/10/28
آنهايي كه وقتي هستند، هستند وقتي كه نيستند هم نيستند
حضور عمده آدمها مبتني بر فيزيك است. تنها با لمس ابعاد جسماني آنهاست كه قابل فهم ميشوند بنابراين اينان تنها هويت جسمي دارند.
آنهايي كه وقتي هستند، نيستند وقتي كه نيستند هم نيستند
مردگاني متحرك در جهان، خود فروختگاني كه هويتشان را به ازاي چيزي فاني واگذاشتهاند .بيشخصيتاند و بياعتبار، هرگز به چشم نميآيند، مرده و زندهشان يكي است.
آنهايي كه وقتي هستند، هستند وقتي كه نيستند هم هستند
آدمهاي معتبر و باشخصيت، كساني كه در بودنشان سرشار از حضورند و در نبودشان هم تاثير خود را ميگذارند كساني كه همواره در خاطر ما ميمانند، دوستشان داريم و برايشان ارزش قائليم.
آنهايي كه وقتي هستند، نيستند وقتي كه نيستند، هستند
(شگفتانگيزترين آدمها) در زمان بودنشان چنان قدرتمند و باشكوهند كه ما نميتوانيم حضورشان را دريابيم اما وقتي كه از پيش ما ميروند نرمنرم و آهسته آهسته درك ميكنيم. باز ميشناسيم، ميفهميم كه آنان چه بودند. چه ميگفتند و چه ميخواستند. ما هميشه عاشق اين آدمها هستيم. هزار حرف داريم برايشان اما وقتي در برابرشان قرار ميگيريم، گويي قفل بر زبانمان ميزنند. اختيار از ما سلب ميشود. سكوت ميكنيم و غرق در حضور آنان مست ميشويم و درست در زماني كه ميروند يادمان ميآيد كه چه حرفها داشتيم و نگفتيم. شايد تعداد اينها درزندگي هر كدام از ما به تعداد انگشتان دست هم نرسد.
آنهايي كه وقتي هستند، هستند وقتي كه نيستند هم نيستند.
آنهايي كه وقتي هستند، نيستند وقتي كه نيستند هم نيستند.
آنهايي كه وقتي هستند، هستند وقتي كه نيستند هم هستند.
آنهايي كه وقتي هستند، نيستند وقتي كه نيستند، هستند .

کشتى نوح در کربلا متلاطم مى شود
دوشنبه 90/09/14
وقـتـى طوفان نوح جهان را فرا گرفت و جناب نوح پیغمبر با یاران در کشتى نشسته و دنیا
را گـردش مـى کرد به سرزمـین کربلا رسید کشتى دچار گرداب شد و زمین آنرا بسوى
خـود مـى کشید و نوح از غـرق شدن ترسید و دست بدعا برداشت و عرض کرد:
پـروردگـارا مـن همـه روى کره زمـین را با کشتى زیر پا گذاشتم و در هیچ جا دچار چنین
گرفتارى نشدم که در این نقطه به آن مبتلا گشته ام .
جبرئیل نازل شد و گفت : اى نوح اینجا سرزمینى است که حسین نوه محمد خاتم پیامبران
و فرزند خاتم اوصیاء را مى کشند.
نوح پرسید: قاتل او کیست ؟
پس نوح هم چهار بار قاتل حسین -علیه السلام - را لعنت کرد و کشتى به سلامت از آن ورطه رهائى یافت و در جودى به زمین نشست .
جبرئیل گفت : قاتل او لعین آسمانهاى هفتگانه و زمین است .
(بحارالانوار،ج۴۴، ص ۲۴۳)