صورتحساب مادر!

 

شبي پسرک يک برگ کاغذ به مادرش داد . مادر آن را گرفت و با صداي بلند خواند:
او با خط بچگانه نوشته بود:
مرتب کردن اتاق خوابم : 1000تومان
بيرون بردن زباله ها : ۲000تومان
نمره ي رياضي خوبي که گرفتم : ۶000تومان
جمع بدهي شما به من : 9000تومان
مادر به چشمان منتظر پسر نگاهي کرد.لحظه اي خاطراتش را مرور کرد.سپس قلم را برداشت و پشت برگه ي صورتحساب نوشت:
بابت سختي ۹ ماه بارداري که در وجودم رشد کردي : هيچ
بابت تمام شب هايي که بر بالينت نشستم و برايت دعا کردم : هيچ
بابت تمام زحماتي که در اين چند سال کشيدم تا تو بزرگ شوي : هيچ
بابت غذا نظاقت تو و اسباب بازي هايت : هيچ
و اگر تمام اينها را جمع بزني خواهي ديد که هزينه ي عشق واقعي من به تو هيچ است.وقتي پسرک آنچه را که مادرش نوشته بود خواند با چشمان پر از اشک به چشمان مادر نگاه کرد و گفت:

                                                             

 

 

 

 آنگاه قلم را برداشت و زير صورتحساب نوشت : قبلآ به طور کامل پرداخت شده

  • نظر از: الزهرا (س) نصر
    1390/11/04 @ 12:06:04 ق.ظ

    الزهرا (س) نصر [عضو] 

    السلام علیک یا امام الرئوف!
    سلام بر تو که مهربانی هایت از شمار زائران انبوهت بسیار بیشتر است.
    امروز، سلام اشکبار ما با سوختن «اباصلت» همراه شده است.

  • 3 stars
    ثریا
    نظر از: ثریا
    1390/11/03 @ 08:46:01 ب.ظ

    ثریا [عضو] 

    جالب بود با تشکر از شما

نظر دهید

آدرس پست الکترونیک شما در این سایت آشکار نخواهد شد.

URL شما نمایش داده خواهد شد.
بدعالی
This is a captcha-picture. It is used to prevent mass-access by robots.