
چو او آید من می روم
گویند حضرت آدم نشسته بود، شش نفر آمدند، سه نفر طرف راستش نشستند و سه نفر طرف چپ.
به یکی از سمت راستیها گفت: «تو کیستی؟»
گفت: «عقل.»
پرسید: «جای تو کجاست؟»
گفت: «مغز.»
از دومی پرسید: «تو کیستی؟»
گفت: «مهر.»
پرسید: «جای تو کجاست؟»
گفت: «دل.»
از سومی پرسید: «تو کیستی؟»
گفت: «حیا.»
پرسید: «جایت کجاست؟»
گفت: «چشم.»
سپس به جانب چپ نگریست و از یکی سؤال کرد: «تو کیستی؟»
جواب داد: «تکبر.»
پرسید: «محلت کجاست؟»
گفت: «مغز.»
گفت: «با عقل یک جایید؟»
گفت: «من که آمدم عقل میرود.»
از دومی پرسید: «تو کیستی؟»
جواب داد: «حسد.»
محلش را پرسید.
گفت: «دل.»
پرسید: «با مهر یک مکان دارید؟»
گفت: «من که بیایم، مهر خواهد رفت.»
از سومی پرسید: «کیستی؟»
گفت: «طمع.»
پرسید: «مرکزت کجاست؟»
گفت: «چشم.»
گفت: «با حیا یک جا هستید؟»
گفت: «چون من داخل شوم، حیا خارج می شود.»
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط یاس کبود در 1396/02/10 ساعت 01:38:00 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
1396/02/10 @ 03:18:54 ب.ظ
حوزه علمیه الزهرا(س) گلدشت [عضو]
لبریـز فلڪ شد از تبـــارڪ
آواز طـرب دهد چڪـاوڪ
حرف دل نوڪرحسین اسٺ
اربــاب تولــدٺ مبـارڪ
میلاد_عشـღـق_مبارڪ
http://alzahra-goldasht.kowsarblog.ir