
بنده را با «خواست » چكار ؟
از بزرگي نقل شده كه سبب بيداري او از خواب غفلت و كوشش در تحصيل معرفت و بندگي كلام غلامي بود.
روزي در بازار برده فوشان غلامي راديد و خواست اورا بخرد ، پس نزد او آمد و گفت نام تو چيست؟غلام گفت: هر چه بخواني .
پرسيد تو را بخرم ؟گفت: اگر بخواهي .
پرسيد خوراك تو چيست ؟گفت :هر چه بخوراني .
پرسيد لباس تو چيست ؟گفت: هر چه بپوشاني .
از مسكنش پرسيد ،گفت : هر جا كه جا دهي .
گفت : اي غلام اين چه جواب هاي است كه مي دهي ؟غلام گفت : آقا !غلام را با خواست چكار ؟
آن شخص متنبه شد و بر سر خود زد و گفت اي كاش در عمرم يك روز با مولاي حقيقيم اين طور بودم .
قلب سليم، نوشته ي شهيد آيت الله دستغيب،ص 213
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط یاس کبود در 1390/12/07 ساعت 06:47:17 ب.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
نظر دهید