
دلنوشته
بسمه تعالی
دلنوشته
گامهای پژوهش من از زمانی آغاز شد که نوشتم.
از آن زمان که دستم تن قلم را احساس کرد، از آن زمان که قلم و کاغذ را شناختم، گامهای پژوهش را آرام آرام برداشتم.
درآغاز، آنچه را که در ذهن داشتم، بر صفحه ورق پیاده می کردم، داستان هایی از زندگی خود یا دیگران و یا داستان هایی که در ذهن خود می پروراندم.
عرصه کاغذ، سنگ صبور خیالم شده بود.
اولین سال ورود به حوزه، مصادف شد با نوشتن اولین مقاله. آرام آرام ذهنم به سمت پژوهش می رفت. دیگر به دنبال نوشتن خیالاتم نبودم؛ حالا می خواستم چیزی بنویسم تا دردی دوا کند، تا راهی پیش پای گمراهی بگذارد.
اولین مقاله ای که نوشتم، شبیه مقاله نبود؛ نوشته ام را مقاله ای کامل می پنداشتم، غافل از اینکه نهایتاً می توان گفت خلاصه ای است نامناسب از قسمتی از یک کتاب با چند مورد ناچیز ترکیب از دو یا سه کتاب دیگر.
اما همین نوشته، شروعی شد برای پژوهش و تحقیق. مقدمه ای شد تا پژوهش را بشناسم، تا بدانم روش پژوهش چیست؟ انگیزه و نیاز کدامند؟
حوزه مرا به خود آورد، به من روش داد؛ جهت داد؛ امید داد.
اکنون می توانم با جرئت قلم بردارم و به مصاف کاغذ بروم؛ می توانم از پژوهش و تحقیق لذت ببرم.
امروز، پژوهش، شیرین ترین حرف زندگی ام شده است که با آن، به آرامش دست می یابم.
من امروز زندگی ام را در پژوهش خلاصه کرده ام و از آن لذت می برم.
نسخه قابل چاپ | ورود نوشته شده توسط یاس کبود در 1396/12/20 ساعت 11:31:00 ق.ظ . دنبال کردن نظرات این نوشته از طریق RSS 2.0. |